مثنوی طنز

سال 83 و در سال‌های آغازین شب شعر حلقة رندان، زمانی که هنوز سر سوزن ذوقی داشتم، شعر طنزی در این جلسه خواندم با موضوع ترافیک. در روزهای بعد که به سایت حلقة‌ رندان مراجعه کردم، با کمال تعجب دیدم که شعر مذکور روی سایت قرار گرفته است و از قضا پربیننده‌ترین مطلب سایت هم شده است. با خوشحالی و وجدی کودکانه از اینکه نامم در کنار نامداران طنز قرار گرفته است، به سراغ صفحة مذکور رفتم و دیدم که نه تنها نامی از شاعرِ جویایِ نامِ تازه‌کار آن به میان نیامده است، که ابیاتی از آن نیز به دلخواه تغییر کرده و چه بسا از وزن خارج شده است. هرچه توانستم کامنت گذاشتم و از مدیران محترم سایت خواستم که دست کم ابیات را اصلاح نمایند. اما گویا وقت آن بزرگواران متراکم‌تر تر از این‌ عنایات بود. بعدها شعر مذکور را در جاهای دیگر نیز به مناسبت و بی‌مناسبت دیدم که همگی بدون ذکر نام و با همان اشتباهات فاحش منتشر شده بود. به‌گونه‌ای که با آن‌همه اشتباه، دیگر رغبتی برای انتساب آن شعر به خود نداشتم. اما هنوز هم گاهی غبطة ذوق‌های سر سوزنی آن ایام را می‌خورم.

مناسبت سروده شدن این شعر، زوج و فرد شدن خیابان‌های تهران در آن ایام بود.

 

پیکان:

سلام همساية خوب و مهربون
پژوي قشنگ و ناز و همزبون
آردي­جون! حالت چطوره؟ بهتري؟
نبينم يه وقتايي تک بپري!
اي که چهارتا چرخ من فداي تو
موتور غرازم هم براي تو
ديدن تو آب و روغن منه
وقتي نيستي موتورم ريپ مي­زنه
من که بنزين نمي­خوام، تو پيشمي
تو که سوخت فردا و هميشمي
باکمو از بوق تو پر مي­کنم
نون پمپ بنزينو آجر مي­کنم
وقتي چوب لا­چرخ من گير ­مي­کنه
صدا بوقت منو تعمير مي­کنه
يه آج لاستيک­هاي صافتو ما
نمي­ديم به صدتا بنز و ماکسيما
بذار هرچي ماشين­ها مي­خوان بگن
تو فقط يه نوربالا به ما بزن

پژو:

ديگه بسه! در ديزي بازه خُب!
کو حياي پيکان غرازه خُب؟
يه­ريز از صبح داري هي حرف مي­زني
ببينم! تو ماشيني يا لگني؟

باباجون، حرف­زدنم حدي داره
داره رادياتورم جوش مياره
آخرش مي­گم که جرثقيل بياد
ببرت هرجايي که دلش مي­خواد

يا كه اوراق چيارو صدا كنن

همه پيچ و مهره­هات رو وا كنن
ما رو با هم اگه يكجا ببينن
نمي گن آردي كجا و اين لگن؟!

پیکان:

يه کمي با موتور ما را بيا
حالا خوب شد نشدي تو پرشيا!
تو رو اون قالب‌هاي کارخونتون
اينقدر دلکوهامو هي نسوزون
آخر از عشق تو ترمز مي­برم
وسط چهارراه به ديوار مي­خورم
مي زنم به جدولاي بِتُوني
يک جوري که تا دوشب گريه کني
دلتو يک زخم کاريش مي‌زنم
مي گيرم باکمو آتيش مي‌زنم
مگه من دوستت نداشتمت؟ درست؟
سر من هرچي بياد تقصير توست!

پژوه:

 حالا صبر کن دِ يه خورده! تند نرو
بذار كامل كنم اين صحبتا رو
ببين اصلا چيز ديگه است قضيه
قصه­ی ما فرق داره با بقيه
موضوع اختلاف فرهنگي که نيست
دوره، دوره تيرکمون سنگي که نيست

         عزیزم جواب تو یک کلمه است:

ما به درد هم نمی خوریم و بس!

[] [] []

من پلاک زوجيم و تو فردي، خوب؟

با يه زوجي نمي شه بگردي خوب!

حالا من هيچي با قانون چه کنيم؟
با ترافيکاي تهرون چه کنيم؟

آخه راهنما و رانندگي چي؟

الکي نيست که يه عمر زندگي چي؟

از قديم ميگن: با هم­نوعت بگرد

زوجیا با زوجی، فردیا با فردی 

 

+ نوشته شده در شنبه ۱۳۸۹/۰۲/۰۴ساعت 11:20 توسط محمدرضا وحیدزاده |